سفر با عمونوروز به همدان

۲۰ بهمن ۱۴۰۰ ۳ دقیقه

از پشت پنجره به شهر نگاه می­‌کردم، به سفرهایی که هنوز نرفتم، و سفرنامه­‌هایی که هنوز ننوشتم، با خودم گفتم: «عمو نوروز، نوبتی هم که باشه نوبت سفر به همدان، دیار باباطاهره». بار و بندیلم رو بستم، یک بلیت قطار گرفتم و راهی سرزمین مادها شدم. برای نزدیک بودن به جاذبه‌ها یک جایی در مرکز شهر اتاق رزرو کردم. حالا بیاید تا براتون بگم که همدان چجوری می‌تونه از آدم‌های اهل سفر دلبری کنه.

اول از همه خودم رو رسوندم به میدون امام، میدون مرکزی شهر. نقطه‌ای که از اونجا می‌شه به همه خیابونای اصلی و تقریبا تمام دیدنی‌ها دسترسی داشت. یک میدون بزرگ و چشم‌نواز که پیاده‌راه شده و من و شما می‌تونیم به راحتی اونجا قدم بزنیم و راه خودمون رو انتخاب کنیم. همدان تنها جایی توی ایرانه که همچین نقشه‌ی شهری جالبی داره.

برای شروع به شهر باستانی هگمتانه رفتم، جایی که می‌شه به خوبی دید گذشتگان‌مون برای حفظ تمدن، فرهنگ و معماری خاص خودشون چطور تلاش کردند و تونستند اثری ماندگار از اون دوران رو برای ما به جا بگذارند. در مسیرهای پیاده‌روی مشخص شده قدم می‌زدم و گوش می‌کردم به صدای خشت‌ها، به قصه‌های دیواره‌هایی که با عمر هزاران ساله‌شون ایستاده‌اند و به ما نگاه می‌کنند. وسعت و حس غریبی که اینجا به من داد، باعث شد که حدود 3 ساعتی رو بهش اختصاص بدم.

بعد از هگمتانه به سمت آرامگاه باباطاهر رفتم. زیر سقف آرامگاه انگار یک آسمونِ کاشیکاری شده گذاشته بودند، بنای آرامگاه اونقدری رفیع هست که روحت به خوبی به پرواز دربیاد، روی دیواره‌های داخلی آرامگاه پر از دوبیتی‌های بابا طاهره، اشعارش رو آروم زیر لب خوندم، کمی کنار سنگ قبرش نشستم و گذاشتم که روحم با آرامش اونجا یکی بشه. محوطه‌ی آرامگاه هم فضای سبز خیلی قشنگی داره که عکس‌های یادگاری من رو خیلی زیباتر کرد.

برای خوردن نهار و استراحت هم کمی وقت گذاشتم چون هنوز دیدنی‌­هایی باقی بودن که باید مهمون زیبایی­هاشون می­‌شدم. حالا وقتش بود که به دیدن یکی از شاهکارهای معماری این شهر بی‌نظیر برم. با فاصله‌ی کمی از آرامگاه باباطاهر، گنبد علویان قرار گرفته. بنایی که می‌شه در اون یکی از منحصربه‌فردترین گچبری‌های بعد از اسلامِ ایران رو دید. گنبد علویان سال­‌هاست که دیگه گنبدی نداره، اما هنوز هم به همین اسم شناخته می‌شه.

زمانی مسجد بوده و بعدها شده آرامگاه خاندان علویان. این بنای باعظمت، وسط شهر، بین هیاهوی ماشین‌ها و زندگی مدرن امروزی، هنوز تونسته دووم بیاره. وقتی به گچبری‌ها و آجرچینی‌های متنوعش نگاه می‌کردم، گل و بوته و اسلیمی و نقش‌های زیادی دیدم که هر کدوم تفاوت‌هایی با اون دیگری داشت و همه در کنار هم هویتی تکرار‌نشدنی برای این بنای کهن ساخته بودند.

بعد از اینجا رفتم برای دیدن آرامگاه ابوعلی سینا، که از چهره‌های جهانی سرزمین‌مونه. علاوه بر آرامگاه ابن‌سینا، یک موزه جالب هم هست که ابزارهای پزشکی قدیمی و گیاهان دارویی برای نمایش گذاشته شدند، روی دیوارهای آرامگاه هم می‌شه تصاویر و نقاشی‌هایی رو دید که نحوه طبابت در گذشته رو نشون می‌ده. علاوه بر ابن سینا، این مکان محل دفن دو نفر دیگه هم هست، یکی از دوستان این پزشک نامدار و عارف قزوینی از بزرگترین شعرای تصنیف­‌سرای ایران.

بعد از دیدن آرامگاه به سمت محوطه رفتم و کمی کنار سنگ قبر سفید عارف نشستم و بعد در محوطه قدم زدم. انگار باد صدای زمزمه­‌های عارف رو به گوش می‌­رسوند، صدای خش­خش کاغذ زیر دست حکیم بزرگ وقتی داشت کتاب قانون رو می­‌نوشت! این شهر پر از صداهاییه که آدم رو به دنیای گذشتگانش می بره. مطمئنم شما هم مثل من مسحور شگفتی­‌های همدان خواهید شد!


گالری تصاویر همدان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *