همسفر با عمونوروز در شهر افسانه‌ها

۰۲ اسفند ۱۴۰۰ ۴ دقیقه

سفر همیشه مثل یک دایرهالمعارف بزرگه که آدم رو با مفاهیم زیادی آشنا می‌کنه، و سفر به استانبول مثل این می‌مونه که داری دایرهالمعارف عجایب رو ورق می‌زنی. فکر کردم: «عمونوروز، سفرنامه‌ی استانبول درست مثل روایت‌های قصه‌ها می‌شه، هر گوشه‌اش یه شگفتی داره که تو رو متعجب و هیجان‌زده می‌کنه!». استانبول پر از دیدنیه، یکی از این دیدنی‌ها میدان تقسیم و خیابان استقلاله. خودم رو به میدان تقسیم رسوندم، محلی که برای مردم استانبول خیلی مهمه و این اهمیت با وجود نماد جمهوری و مجسمه‌ی آتاتورک برام آشکارتر شد. این میدون نسبتا وسیع بود، و جای خیلی خوبی برای گرفتن عکس یادگاری بود. یکی دیگه از ویژگی‌های میدون تقسیم ارتباطش به خیابان استقلاله. این خیابان از معروف‌ترین خیابان‌های استانبوله که تا نیمه‌های شب هم پره از مردمی که برای گشت و گذار اونجا در حال قدم زدن هستند. البته در طول روز هم پر از جمعیته، واقعا که قلب استانبوله و وقتی داری توش قدم می‌زنی، آدم‌هارو از ملیت‌های مختلف می‌بینی…

 

این جا مرکز خرید هم داره و البته کلی جاذبه دیگه که می‌تونه یک روز کامل زمان از شما بگیره. یکی از دیدنی‌های خیابون استقلال نوازنده‌هاش هستند، که گوشه گوشه این خیابون نشستند و دارن هنرشون رو به نمایش می‌گذارند. تراموایی که توی این خیابان تردد می‌کنه به عنوان تنها وسیله نقلیه‌ای که مجوز عبور از این خیابون رو داره حالا خودش بخشی از هویت خیابون استقلال شده. همینطور که داشتم خیابون استقلال رو می‌گشتم، رفتم توی یک رستوران و نهار خوردم. غذاهای ترکی خیلی متنوعند و البته با ذائقه‌ی ما ایرانی‌ها هم سازگارند. غذاهایی مثل پیده، کوفته یا حتی انواع کباب‌ها که اسکندر کباب از محبوب‌ترین هاشونه. این خیابون پر از رستورانه، پس نگران نباشید، گرسنه نمی‌مونید!

بعد از خداحافظی با خیابون استقلال رفتم برای دیدن بازار بزرگ استانبول، که به زبان خودشون می‌شه کاپالی چارشی. البته چون کمی با هم فاصله دارند، تراموا سوار شدم تا این فاصله رو کوتاه‌تر کرده باشم. این بازار از بزرگ‌ترین بازارهای سرپوشیده جهانه و یکی از قدیمی‌ترین اون‌ها. هر چیزی که بخواین اینجا پیدا می‌شه و یکی از بهترین جاها برای خریدن سوغاتیه. من از این بازار یک فانوس ترکی خریدم تا همیشه چراغ خاطراتم از این سفر روشن باشه. بازار بزرگ استانبول راسته‌های زیادی داره، وقتی اونجا قدم می‌زدم به نظرم می‌رسید که بازار اصلا انگار شهر کوچکیه برای خودش. بعد از این همه پیاده‌روی خودم رو رسوندم به محله‌ی بالات. یکی از اصیل‌ترین و زیباترین محلات استانبول که به داشتن ساختمان‌های رنگیش معروفه. حال و هوای این محله من رو به قدیم‌ها برد، به وقتی که مردم هنوز لباس‌هاشون رو روی بند رخت‌ها پهن می‌کردند و بچه‌ها آزاد و رها توی خیابون و کوچه‌ها مشغول بازی بودند. کافه‌های کوچیک و بزرگ هم توی این محله کم نبود، توی یکی از این کافه‌ها کمی نشستم و یک چای ترکی خوش‌عطر و طعم نوشیدم.

شب شده بود و باید به هتل محل اقامتم برمی گشتم. صبح فردا رو با خوردن یک سیمیت خوشمزه شروع کردم. بعدش راه افتادم به طرف پل گالاتا. این پل در محله امینونو، منظره‌ی خیلی جالبی داشت، کلی آدم روی پل ایستاده بودند و مشغول ماهیگیری بودند. این پل از نمادهای شهر استانبول به حساب می‌یاد و قسمت‌های اروپایی و آسیایی این شهر رو به هم مرتبط می‌کنه. وقتی روی پل بودم فکر می‌کردم، استانبول شهر ماهیگیراست، بس که همه کنار هم، با قلاب ماهیگیری در دست روی پل ایستاده بودند. راستی پایین پل هم همین ماهی‌ها رو کبابی می‌کنند و غذایی به اسم «بالیک اِکمَک» یا همون ساندویچ ماهی هم اونجا پیدا می‌شد، من هم رفتم و خودم رو مهمون یکی از ساندویچ‌ها کردم.

دیگه داشتم به پایان سفرم نزدیک می‌شدم، برای اینکه بتونم سوغاتی‌های بهتری بگیرم رفتم به سمت مرکز خریدها. یکی از این مراکز به اسم جواهیر خیلی معروفه و اکثرا ایرانی‌ها برای خرید به این مرکز می‌رند، البته که کلی پاساژ و مال هست که می‌شه لباس، کفش و هر چیزی که نیازه ازشون خرید. یکی از کارهای خوبی هم که من کردم تا بتونم راحت‌تر از مترو، تراموا و اتوبوس استفاده کنم خریدن استانبول کارت بود. استانبول در کنار غذاهای لذیذش خوراکی‌های خوشمزه دیگه‌ای هم داره، مثل شیرینی باقلوا و راحت‌الحلقوم‌هایی که با هر بار خوردنش شیرینی سفر برام دو چندان می‌شد. استانبول رو با تمام زیبایی‌هاش ترک کردم و به خونه برگشتم، با خاطراتی که عطر قهوه ترک توشون پیچیده. استانبول شهریه که مسافرانش رو افسون می‌کنه، افسونی که هیچ‌وقت ازش خلاص نمی‌شی، پس این سفر سحرانگیز رو از دست ندید!


گالری تصاویر استانبول

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *